۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

دیشب مثل خیلی شب ها خواب های پریشان امانم را برید. آنقدر از پایم خون رفت که احساس سرما کردم

۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

یادمان باشد

پذیرفتن به زبان ساده اما به عمل سخت تر از تمام کارهایی است که در این چند سال عمر کرده ام. فکر میکنم تمام آدمهایی که کمتر از من غر غر میکنند پذیرا بودن را پذیرفته اند. یا نوع آفرینششان این گونه است که خوشا به احوالاتشان و یا آنقدر قدرتمند هستند که به این راز بزرگ جامه عمل پوشانده اند(حتی به زور!).و باز فکر میکنم برای من سخت ترینش پذیرش خودم باشد. حداقل تا جایی که کمتر از دست خودم حرس نوش جان نکنم! پس یادمان باشد

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

سارا از کجا فهمیدی کلمه عبور من خرتو خره؟

این که نشد هر وقت دقت گرفتو هیچ گوشی دیگه نمونده بود واسه شنیدن غرغر هات بلاگت رو باز کنی و ببینی هیچ زری واسه زدن نداری و ... بیخیال همه چیز که داری میشی این یکی رو هم بیخیال شو