۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

نه عموجان. من همین گلدان کوچکم را بسیار دوست می دارم. شما میگین: مثل علف میمونه که هرجا رشد می کنه و جواهر اون گیاهی که باید حسابی مواظبش باشی. اما من که ار افاده های روز و شب آدم ها اشکم دراومده می گم: ناز شصتش که همه جا و همه جوره هست و برگ میده.

الماس های فلان قیراطی و فیروزه های بی رگه ارزانی سیاست مداران و ثروتمندان. من را سنگ ها و صدف های کنار دریا و میوه های کاج و بلوط و هسته های ازگیل و گلدانی که همیشه برگ میدهد بس. آرامیدن در آغوش این همه را بیشتر می خواهم تا نگرانی شل شدن پایه های انگشتری جواهر نشان را.

نه.

گاوصندوق من تمام اتاقم و تمام جنگل ها و تمام ساحل ها و جواهرم گلدانی که شاید همه ادم ها مثل آن را دارند.