۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

از رویاهای شبانه خبری نیست

سخت می گیرم! اونقدر سخت می گیرم که نمیگذارم بگذره. نه خوش نه بد. حتی اونقد سخت فکر میکنم که نمیتونم بنویسم. اون فقط به راحتی میگه: باید روی خودم کار کنم! اما من اونقدر به تمام چیزهایی که ناراحتم میکنن فکر میکنم که اون میگه: ناراحت شدن بخشی از وجود این موجودِ.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سخت هم که نگیری از رویاهای شبانه خبری نیست.روزی، شبی، بیدار خواهی شد، بیدارت خواهند کرد حتا اگر سهم دیازپام امروزت رادوبرابر خورده باشی. آنوقت با دستهای خالی وسط چهارراهی در شهر خودت رها خواهی شد. نه جانم دیگر از رویا خبری نیست، چه شبانه چه روزانه