۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

فکر می کنی همه چیز به آسونی بچه گی هاس! نه بابا. اصطلاحا می گن از دوران کودکی بکش بیرون! ای وای. ای وای چون دیگه راه حل های اون موقع هام جواب نمی ده. ای وای که من از زندگیم یه توهم ساختم. شب ها باهاش شادم و روزها واقعیت و کتمان می کنم. یعنی چی می تونه من رو کمک کنه. این که بشینم هی بنویسم هی بنویسم! آره باید بنویسم چون دیگه درد دل با یه آدم از یادم رفته. یعنی گاهی هم اونقدر حرفام تکراری ان روم نمیشه ! این روزا هم که انقد همه خوشحالن آدم بازم روش نمیشه سفره دلش رو پهن کنه واسه کسی! بعضی لحظه ها واقعا خودم رو درمونده احساس می کنم اما بعضی موقع ها هم فکر می کنم می تونم حل کنم مسائل رو . گاهی برام مثل یه ذره کوچیک می مونن اما گاهی بزرگ بزرگ بزرگ... اصولا من که همش فکر می کنم باهاس یه کاری کرد اما فکرم می کنم اون کارایی که قبل تر ها می کردم الان دیگه جواب نمی ده! یه عالمه حرف تو دلم مونده و گیر کرده که اصلا نمی دونم چرا اینجا و برای شنیدن کی می نویسم. اما شاید درد دل های وبلاگی کمی آروم ترم کنه! ای وای

هیچ نظری موجود نیست: