۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

د"...دو سال با هم دوست بودیم. اون خیلی وقتها سرش رو میزاشت رو شونه ی من و از دست همه گریه می کرد. وقتی متقاعدش کردم سرش رو از روی شونم برداره با هم ازدواج کردیم."د

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بالاخره تونستم برات کامنت بذارم
مطالبت هم مثل خودت می مونن، مثل خودت که کمتر نشونش می دی، ساده، خودمونی و دوست داشتنی
امیدوارم همیشه ساده، خودمونی و دوست داشتنی بمونی، البته مهم تر از اون، راضی

ناشناس گفت...

goooz be rish